این هم آخرین پست بلاگ من!i!
سلام (یه سلام قبل از خدافظی)
خدا نگهدار رهگذر خواستم برای چندمین بار این وب رو حذفش کنم.ولی........ ولی شاید یه روزی یه جایی دوباره باز بیام و خاطراتم رو ورق بزنم اومدم برای خداحافظی فکرشو نمیکردم که رهگذر هم یه عاشق شکست خورده باشه فکر میکردم کار رهگذر همیشه عبوره.گاهی هست گاهی هم نیست
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم...... تنهائی را دوست دارم چون بی وفا نیست… تنهائی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام… تنهائی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست… تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ
همین حالا
خداحافظ قلم که به دست می گیرم،صفحه ی سفید کاغذ سیاه می شه از حرف های این دل عاشق؛
سخن آغاز گفتن نیست نگاهی می شود گاهی کلام اولین دیدار
خورشید وجودش ، روح و روانم را گرم میکنه. همیشه تا ابد
وجودش آرامش بخش بود، کلامش نافذ بود، نگاهش با معنا و عمیق بود.
اولین باری که دیدمش خوب یادمه، معصومانه تو چشمای من نگاه می کرد، نگاه هایی که ادامه پیدا کرد تا کم کم تصویر عشق رو در قلبمون ترسیم کرد و بعد تبدیل به قطره اشکی شد و یه دنیا خاطره و ...
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم شعر را... ماه را.... و تو را ... امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را... ولی نه...!! باید ترک کنم هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
برای هزارمین بار ازم پرسید تا حالا دلتو شکوندم؟من هم برای هزارومین بار به دروغ گفتم:نه...تا دلشو نشکنم..
مینویسم فقط برای تنها عشقم
عشق من توی این دنیا برای همه زندونیا یه روز آزادی خواهد بود...
حتی برای اونایی که براشون حبس ابد بریدن...
چون دیگه وقتی میمیرن دیگه آزاد میشن...
ولی من...
من اونور گنبد کبود هم اسیر عشق تو میمونم...
عشق من...تمنای وجود من..
عاشقانه میپرستمت
تا اینکه یه روز این شعر رو از روی یه کاغذ براش خوندم
میرسد روزی که بی من روزها را سر کنی
میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
میرسد روزی که تنها در کنار عکس من
نا مه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی بهم گفت پارش کن هیچوقت این شعر حقیقت پیدا نمیکنه...!؟
من اون کاغذ و پاره کردم!
اما تکه تکه های پاره پاره اش رو نگه داشتم!
حالا اونو چسبوندم کاملش کردم
و باور کردم که یه روزی این شعر هم ماله من حقیقت پیدا کرد...!
رسید روزی که بی من روزها را سر کنی
رسید روزی که مرگ عشق و باور کنی
رسید روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
ای روزگار... ببین قسمت مارو
دل تنگــــ ـــ ــی
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت....
دلم برات تنگ شده جونم ميخوام ببينمت نميتونم بين ما ديواراي سنگي فاصله يك عمره ميدونم
بغض ترانمو شكستم ميخوام بگم عاشقت هستم توي حين نا باوري شب خالي گذاشتي هر دو دستم
تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من تو بودي سنگ صبورمو نگاه دورمو لبهاي بسته من
اين هم از يک عمر مستي کردنم، سالها شبنم پرستي کردنم
اي دل زهر جدايي را بخور، چوب عمري با وفايي را بخور، اي دلم ديدي که ماتت کرد و رفت،
خنده اي بر خاطراتت کرد و رفت، من که گفتم اين بهار افسردنيست، من که گفتم اين پرستو رفتنيست
آه عجب کاري به دستم داد دل ،
هم شکستـــــــــــــــــو ،هم شکستــــــــــــــــــــــــم داد دل
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود
اهل زمین نبود نمازش شکسته بود .
بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائماً از اشک شسته بود .
بر سنگ قبر من بنویسید این درخت
عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود .
بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر
پشت دری که باز نمی شد نشسته بود .
فقط به خاطر تو . . .
خدایا . . .
خسته ام
می شنوی ؟
خسته ام
او رفتن مرا می خواهد
گویی نبودن من مرهم تمام زخم های اوست
اما چرا ؟!
مگر نمی داند زخم های من ، همه از نبودن اوست ؟
خسته ام . . .
کمکم کن
کمکم کن به خاطر او
تا همیشه از اینجا بروم
می شنوی ؟
به خاطر او
تا همیشه . . .
شاید اشتباهه امّا عاشقا دروغ می گن
آدمای مهربون و باوفا دروغ می گن
اونا که می گن که تا همیشه دیوونتونن
بذا بی پرده بگم که به شما دروغ می گن
اونا که می آن به این بهونه ها ، که اومدن
از توی شهر قشنگ قصّه ها ، دروغ می گن
اونا که فدات بشم تکیه کلامشون شده
به تموم آسمونا ، به خدا دروغ می گن
اونا که با قسم و آیه می خوان بهت بگن
تا قیامت نمی شن ازت جدا ، دروغ می گن
چه اشتباهی کردم که اسمت وآوردم
خوبیش اینه لا اقل واست قسم نخوردم
راستی چه عالمی بود اگه بدا نبودن
جدا می شیم ما از هم چون خیلی ها حسودن
دیشب تا صبح نشستم زیر نگاه مهتاب
تو خیلی خوبی اما فقط تو عالم خواب
عکسها و هدیه هاتم می دم به یه واسطه
تا که به خیر و خوشی تموم شه این رابطه
حرفهای عاشقونه همش مال قدیمه
مثل همون حرفها که ماها به هم زدیمه
هر وعده ای که دادی به هر کسی عمل کن
غصه ها شو یه جوری با مهربونی حل کن
نزار که عشقت واسش مشکل و درد سر شه
نزار که از دست تو راهی یه سفر شه
چه وقتهایی تلف شد با تو سر قرارا
تکلیفا روشن می شه همیشه تو بهارا
گناه تو همین بود نداشتن صداقت
اما گناه من بود نکردن خیانت
سفیدی نگاهت ناب شبیه برفه
آب می شه زود و فقط به قیمت یه حرفه
دیگه خدا نگهدار لحظه های قیمتی
منو ببخش عزیزم هر کی داره قسمتی
دنیا رو هم اگه بدی دلم ازت صاف نمیشه
دلی که بشکنه و کدر شه دیگه شفاف نمیشه
نه دیگه دوستت دارم محال باورم بشه
اسم تو دیگه محال تو دلم جا بشه
حیف اون بتی که از تو برای خودم ساخته بودم
من مقصر نبودم چون تو رو نشناخته بودم
اصل مطلب اینه که برو پی کار خودت
دیگه نمی خوامت لعنت به تو و اون روز تولدت
شاید اشتباهه اما عاشقا دروغ می گن
آدمای مهربون و با وفا دروغ می گن ....... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من فقط از عاشق شدنم یه درس بزرگ گرفتم اونم اینکه تو این زمونه عشق مساوی
کشک!!!اگه میخواید مقبول بقیه باشید باید مثل بقیه ادم ها باشید٬دروغگوـ خائن ـنامرد ـبی عاطفه ـسنگدل و......... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من از اين پس به همه عشق جهان مي خندم ، به هوس بازي اين بي خبران مي خندم
هر که آرد سخن از عشق به او مي خندم،. خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است کارم از گريه گذشته است بدان ميخندم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گذر گاه زمان عشقها ميميرند ، رنگها رنگ دگر ميگيرند،
و فقط خاطره هاست که چه شيرين و چه تلخ،دست نا خورده به جا ميمانند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خـــــــــــــــــــــــدایا
خدایا ، دنیا را بد ساختند ـ کسی را که دوست داری ، دوستت ندارد
کسی که تو را دوست دارد ، تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد
به رسم و ایین زندگی به هم نمیرسند ، و این رنج است ، زندگی یعنی این
|